نوشته اصلی توسط
Nikix
سلام من نزدیکه سه ماهه که عقد کردم اما رفتارهای شوهرم کاری کرده که احساس میکنم یه زن افسرده شدم چون رفتارهاش خیلی بچگانس تکیه گاهم نیست میدونم که دوستم داره اما خیلی وقتا کارایی میکنه که خیلی ازارم میده و اصلا هم توجهی ب اذیت شدنم نمیکنه مثلا مسولیت پذیر نیست هیچوقت نباید نه بشنوه وگرنه قهر میکنه جلو بقیه رفتار مناسبی نداره و همش دنبال توجها زیاد دروغ میگه و خیلی چیزا رو بزرگنمایی میکنه از همه چی بیشتر دروغ گفتنش منو اذیت میکنه جوری قسم میخوره و حرف میزنه که هر دفعه باورم میشه اما بعد میفهمم دروغ گفته توی خودم میشکنم خونواده خیلی سخت گیری داره میدونم ک دروغ گفتنو از مادرش یاد گرفته چون اونم خیلی زیاد دروغ میگه دروغای بی دلیل خیلی کنترلش میکنن سخت میگیرن بهش منم میدونم منشا این رفتارای بچگانه و دروغگوییش خونوادشن و واقعا نمیدونم باید چطور در برابرش رفتار کنم تا درست بشه واقعا دارم دیوونه میشم منم ادم کاملی نیستم که بدونم چی درسته چی غلط و چجوری باید رفتار کنم باهاش ولی میترسم رابطمون داره عین رابطه مادر فرزندی میشه و من اینو نمیخام هر چقدر هم میخام که ازادش بزارم تا خودش سرش به سنگ بخوره خونوادش نمیزارنو دخالت میکنن همسرم خیلی بیرون میره خیلی با رفیقاش میگرده نمیدونم این رفتارشو دیگه چیکار کنم اگ از اولش میدونستم هیچوقت باهاش ازدواج نمیکردم اما از اولش بمن دروغ گفتن حالا هم ک عقد کردیم خونوادش ب بیرون رفتنش گیر میدن کنترلش میکنن نمیزارن بزرگ شه همسرم بد ذات نیس خیلی عاطفیه خیلی حساسه ولی من واقعا این وسط دارم افسردگی میگیرم لطفا راهنماییم کنید